سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

رازو نیاز....

 

 

وقتی به آسمان مینگرم دلم میخواهد به خالق این همه زیبایی بگویم :"به وسعت زیبایی آسمانت دوستت دارم." 

وقتی به کوه مینگرم دلم میخواهد به خالق این همه استواری بگویم:"به اندازه استواری کوه در مقابل موانعی که میخواهند مرا از تو بگیرند می ایستم." 

وقتی دریا را میبینم دلم میخواهد به خالق او بگویم:"....

از تلاطم دریای مشکلات زندگی خسته نخواهم شد و قایق دلم را به مقصد و معراج تو خواهم رساند." 

خدایا،بارالها،این همه را میبینم و آن همه را می خواهم به تو بگویم...اما....کجا؟به چه سان؟از کدام زبان و کدام کلام استفاده باید کرد؟چگونه بگویم که در شان ربوبیت تو باشد؟...وآنگاه بود که تو نازل کردی: 

((خودت را طاهر کن،لباس نیکو بر تن کن،به سوی من بایست و......اقرا باسم ربک الذی خلق....)) 

وچه بخوانم؟وسعت دریا را؟استواری کوه را؟زیبایی و پاکی آسمان را؟چگونه ستایششان را به درگاه تو پیشکش کنم؟و گفتی بگو: 

((الحمدلله رب العالمین...)) 

گفتم چگونه اظهار بندگی کنم؟چگونه نشان بدهم ناچیزی ام را در برابر تو؟گفتی: 

((پس رکوع کن،سبحان ربی العظیم و......)) 

گفتم با عظمتت...با عظمتت چه کنم؟وقتی در برابر آنها پاهایم سست میشود؟و گفتی: 

((پس به خاک بیفت وسجده کن بر من،سبحان ربی الاعلی و.....)) 

گفتم،گفتی،گفتم،گفتی.....ودر آخر گفتی:((پس به نماز بایست.هر صبع،ظهر،عصر،مغرب و عشاء و برای ملاقات و مناجات با من بشتاب،"حی علی الصلاة")) 

گفتم اگر دنیا مرا فریفت و از نماز به دور کرد چه؟گفتی: 

((مرتب آن را به جا بیار و بیمناک نباش ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر))

دیگر آرامش یافتم و یافتم اوج عشق بازی عبد و معبود را...اوج تقرب را...ورنگ خدایی شدن را...

دوستت دارم ای مقصود نمازمن

نظرات 6 + ارسال نظر
نیلوفر چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 16:30

توصیف قشنگی بود.به شخصه با دیدن دریا عظمت خاتق وحس میکنم

سلام.ممنون گلم.
خوش اومدی

هاتف پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:38 http://www.hatef-e-iman.blogfa.com

عالی بود . خیلی لذّت بردم .
و إذا سئلک عبادی عنّی فإنّی قریب
أجیب دعوة الدّاع إذا دعان
فلیستجیبوا لی
و لیؤمنوا بی
لعلّهم یرشدون . . .
داستان باران هم خوب داستانی بود .

سلام .خوش اومدید.
ممنون.
حالا ادامه داره داستانش....
دنبال کنید

هاتف ( آرشام ) یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 http://www.hate-e-iman.blogfa.com

سلام
من گل نیستم . خخخخخخ
من سروم . خخخخ
از نظرتون ممنونم ؛ درباره ی " تنهایم مگذار . . . " .

خواهش میکنم.
واقغا شرمنده....اسمتون رو اشتباه دیدم.اشتباه شد

hosna سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:33

ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﻗﺎﻓﯿﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﻢ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﯼ ...
ﻫﺮ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﺩﻡ
ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﭘﺲ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﺎﻟﻖ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ
ﻣﺤﺒﺖ , ﺻﺒﻮﺭﯼ , ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﯼ
ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ
ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻣﯿﺜﺎﻕ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ ...

hedie پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:03

mesleeeeeeeeeeeeeee hamishe ghalamet alieeeeeeeeeeee
tu madre3am hamintor bud.yadete,to ba che zahmati matn mineveshti mam ba che rahati miraaftim ru sen gand mizadim!!!!
jalebish in bud k badesham az hame miporsidim khub boooooood

خاطرت عزیزه رفیق.چشات عالی میبینه.
آره یادش به خیر.انقده دلم برا برنامه های مدرسه تنگ شده که نگو.البت شماهم گند نمی زدید.رو هم رفته برنامه هامون 20 بود.
این متن و رو قبلا سر کلاس خانم گلیور خوندم.از منطقه برگشته بودم...
هی....یاد باد آن روزگاران یاد باد.....

hani یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 20:58

من وقتی آسمان ،کوه و دریا را نگاه میکنم هیچ نمی گویم فقط دوست دارم نگاهم را سرشار از نعمت ها کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد