سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

سراچه اقلیم قلم

قبیله اهل دلان

حقیقتی شاید نه چندان تلخ

داشتم فکر میکردم 

فکر میکردم تا کلمات به هم ریخته ذهنم را  

همچون قطعات پازلی منظم و بی نقص 

کنارهم بچینم. 

اما....اشتباه میکردم.....اشتباه... 

کلمات قطعات پازل نیستند....پازل جبر دارد.....جبر...

کلمات آزادند..آزاده آزاد..

گاه بال میشوند برای پرواز........اما من بال نمیخواهم  

سالهاست آسمان حریم حرم جتها شده است. 

من پل میخواهم.کلمات قطعه های لگو هستند. 

به هر شکلی در می آیند.و من میخواهم با آنها پلی بسازم  

نه به آن سوی رودخانه.سالها پیش که از آنجا می آمدم خودم پلها را پشت سرم خراب کردم. 

که اگر نمیکردم به خودم خیانت کرده بودم...شاید دوباره بر میگشتم 

و به صورتک های فریبنده نام انسان می نهادم... 

نه..........نه..............نه........................ 

پلی میزنم از خودم به خودم.....به تنهایی خودم... 

آنجا تنها جایی است که همه چیزش واقعی است. 

چه قدر قشنگ تنهایی هم تنهاست.

نظرات 1 + ارسال نظر
هاتف پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:33 http://www.hatef-e-iman.blogfa.com

واقعاً تنهایی هم تنهاست و چه تنهایی قشنگی . . .

البته نه هر نوع تنهایی ای ولی این تنهایی
هم قشنگه هم باعث تعالی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد